جدول جو
جدول جو

معنی محو گرداندن - جستجوی لغت در جدول جو

محو گرداندن
(شَ رَفْ شُ دَ)
محو گردانیدن. محو کردن: ومجموع بدعتهای سیئه و سنن جائره باطل و محو گردانید. (تاریخ قم ص 5) ، نیست و نابود کردن
لغت نامه دهخدا
محو گرداندن
ستردن نابود کردن
تصویری از محو گرداندن
تصویر محو گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محو گردانیدن
تصویر محو گردانیدن
ستردن، نابود ساختن، محو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو گرداندن
تصویر رو گرداندن
از کسی یا چیزی روی برگردانیدن، پشت کردن، اعراض کردن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَ جُ تَ)
محو شدن. محو گشتن. زایل شدن. برطرف شدن. سترده شدن، نیست و نابود شدن: تا صفات سیئه محو گردد. (مجالس سعدی ص 18)
لغت نامه دهخدا
بنگرید به مشحون کردن مشحون کردن: و دامن امانی ترا چون جیب روزگار بانواع اصطناع مشحون گردانم
فرهنگ لغت هوشیار
زشت گرداندن نا هنجار گرداندن مشوه کردن: و میخواهی که چهره آراسته دولت و طره طرازنده مملکت مارا مشوه و مشوش گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
مشوش داشتن: و میخواهی که چهره آراسته دولت و طره طرازنده مملکت مارا مشوه و مشوش گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو گرداندن
تصویر رو گرداندن
عمل روی گرداندن اعراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محو گردیدن
تصویر محو گردیدن
ستردیدن نابود گشتن
فرهنگ لغت هوشیار